Русские видео

Сейчас в тренде

Иностранные видео


Скачать с ютуб 🔰صدای آسمانیه حیدر یغما ، ملقب به شاعرخشتمال نیشابوری🖤🥀آشفتگیه باید ببخشید...🖤🥹روحش شاد в хорошем качестве

🔰صدای آسمانیه حیدر یغما ، ملقب به شاعرخشتمال نیشابوری🖤🥀آشفتگیه باید ببخشید...🖤🥹روحش شاد 1 год назад


Если кнопки скачивания не загрузились НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru



🔰صدای آسمانیه حیدر یغما ، ملقب به شاعرخشتمال نیشابوری🖤🥀آشفتگیه باید ببخشید...🖤🥹روحش شاد

🔰بیوگرافی حیدر یغما تولد، 20 دی ماه 1302، دهکده صومعه، از توابع نیشابور درگذشت، 2 اسفند 1366، نیشابور   🔰حیدر یغما در سنین نوجوانی به کار خشتمالی پرداخت و به سبب دایره علاقه به شعر و شاعری به حفظ کردن اشعار پرداخت. او پس از انجام خدمت وظیفه به دهستان خود در حومه نیشابور باز می گردد و همانجا به کار گل و خشت مالی می پردازد. وی در سی سالگی از طریق رفتن به جلسات آموزش قرآن به سوادآموزی پرداخت و طی مدت شش ماه قرآن را فرا گرفت و در خلال همین مدت به فراگیری خواندن و نوشتن فارسی نیز کمر همت بست. در سال 1349 اشعار مذهبی خود را در کتابی موسوم به «اشک عاشورا» به چاپ رساند و در همان سال نیز مجموعه رباعیات خود را منتشر کرد. یغما، اشعار خود را غالبا در قالب هاب غزل، مثنوی و قصیده می سرود. پس از انقلاب اسلامی کتابی تحت عنوان سیری در غزلیات حیدر یغما با مقدمه عباس خیرآبادی توسط اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی نیشابور در سال 1365 به چاپ رسید. پیکر ور را در زمین وسیعی که بین آرامگاه خیام و عطار است، به خاک سپردند. آرامگاه وی در نیشابور کهن من یکی کارگر بیل به دستم، بر من نام شاعر مگذارید و حرامــــم مکنید  بیش از 10 سال است که یغما در نیشابور زندگی نمی کند و در هیچ جای دیگر این دنیا هم زندگی نمی کند. امروز اگر بخواهی او را ببینی با تمام کوشش نبوغ بشری، باز هم کار به جایی نمی رسد. یغما 16 سال است که روی در نقاب خاک در کشیده، حیدرش می گفتند و خشتمال بود، مرد بود و آزاده. در تمام روزهای زندگیش کار کرد و در تمام ایام حیاتش شعر گفت. 🔰او در جایی می گوید:«من از همان روزهای کودکی که بزرگترهای صومعه در شب های بی پایان زمستان، دور کرسی، شاهنامه و امیر ارسلان می خواندند، با لذت و ولع گوش می دادم. شاید می دانستم شعر در خونم می جوشد». از آن روزها تا دوم اسفند 1366 هجری شمسی، حتی یک بار ، نام قدرت، نزاع و خشم را نبرد و حتی یک نظر، چشم از فقر برنداشت. آخرین شب عمرش را زیر یک سقف چوبی و در میان دیوارهای گلی که با خشت های خودش سامان گرفته بود، خوابید و چنان آرامشی در درون داشت، که خوابش تا ابد خواهد پایید. در جای دیگر می گوید: «نام شناسنامه من «یغما» است. اما مردم هنوز این را باور کرده اند. گمان می کنند تخلص من است. مردم در بسیاری از موارد گمان می کنند، مردم اند دیگر!»   🔰تحقیقا هیچ آدمی از دیدنش، جسارتش، محبتش و خشتش پی به شعرش نمی برد، اما از شعرش همه اینها بر می آید. در طول 20 سال که عقل داشتم، می دیدمش و می شناختمش، از هیچ انسانی بد نگفت و هیچ حیوانی را آزار نداد. آدم ها، انسان ها، حیوان ها، هرکدام در جای خود بودند، همه در جای خود. حیدر فرزند محمد و کشور یغما، از مهاجران کویر یزد –خور و بیابانک- بو که دو نسل پیش از حیدر، برای زیارت امام هشتم (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت، در ماندند. هر طایفه یه گوشه ای رفت و خانواده حیدر بیگ در صومعه مسکن گرفت. حیدر، پس از تولد تا 30 سال، آدم خاصی نبود. شاید اصلا آدمی نبود. بچه ای فقیر، کودکی شرور، نوجوانی نا آرام و عاشق پیشه. جوانی کنجکاو، بی سواد و باز هم عاشق، مردی در آستانه نیمه عمر. هنوز هم به درستی نمی دانم یغما چگونه یکباره آن همه خواندن آموخت و تا آن حد –نه فیلسوف بشود- به برخی رموز و دقایق ادبی، تاریخ ادبیات، علوم دینی و قرآن پی برد. آنچه از خودش شنیده ام این است که این یک روند تدریجی و بطئی بود و در طول ده پانزده سال از «آب، بابا» به سرایش شعر رسید. مادرم اما اعتقاد دیگری دارد و چون با او می زیسته، نمی توان یکسره اعتقادش را انکار کرد، اگر چه کاملا هم پذیرفتنی نیست. او می گوید:«پدرت خواب نما شد. او هیچ نه می دانست. نه می خواند، و یکباره ...» (همسر یغما) سال ها قبل از مرگش به دیگران گفته بود که حیدر از سربازخانه برای او نامه می نوشته و می فرستاده. و هر چه جستجو کردم کمتر به نتیجه رسیدم. نظر من همان است که از یغما شنیدم. کوشش سال ها، قریحه ناب، و خواهش بی انتها در دانستن، به این کار استوارش کرد. باید در حدود 40 سالگی، اولین ابیاتش را سروده باشد و آخرین شعرش را دو سه روز قبل از مرگ. 24 سال و می گفت که 40 هزار بیت شعر دارد. هرگز این گفته اش را نیازمودم و اشعارش را نشمردم. و آنچه از این 40 هزار بیت، شعر بشودش نامید، آنقدر است که 40 ساعت مدام طول می کشد بخوانی و بفهمی. بیشترین سطور زندگیش را در عشق نوشته و در سیاست، هیچ نگفته است. اما همانگونه که هر انسانی –حتی شاعر هم نباشد- از هر دری سخن می گوید، این آشفته فقیر و آزاد نیز در همه مقوله، سخن دارد.  .  روحش شاد و یادش گرامی 🖤🥀

Comments